*وقتی مادر مادر رامیخواند*
نمی دانم این چه سریست که هروقت دردبه سراغمان می آیدکلمه ی "مادر"برزبانمان جاری می شود،هروقت درطول این دوران دردکشیدم وتحمل دردرانداشته ام بازمادرم راصدازدم،صادقانه بگویم که حتی ازدوریش بارها اشک برپهنای صورتم جاری شده است ودوست داشته ام کنارم باشدومانندبچگی که مریض می شدم تاصبح کنارم بنشیند اماخوب اوهم درزندگی اش بامشغله هایش درگیراست ودرتمام این لحظات بی قراری تنهاکسی که سعی کردجداازنقش خودش نقش مادرم رابرایم ایفاکندسعیدعزیزم بودکه باعشق وصبوریه زیاددرکنارم بودوبه من آرامش بخشید،دست پرمهرتان رامی بوسم
نویسنده :
mami mahnaz
2:57